نمایشگاه ها

به بهانه نکوداشت پیشکسوت صنعت نمایشگاهی زنده یاد کامران پارسا 

به بهانه نکوداشت پیشکسوت صنعت نمایشگاهی زنده یاد کامران پارسا

✍🏻بهزاد زرین پور

درگذشت یکی دیگر از اعضای دوست داشتنی خانواده صنعت نمایشگاهی، شادروان کامران پارسا، اگرچه مایه تأثر است اما همچون هر مرگی مایه عبرت هم می تواند باشد.

سرشت انسان چنین است که با مشاهده مرگ دوستان و خویشان معمولا قدری درنگ می کند و با خود می اندیشید که عاقبت کار من نیز به همین جا ختم می شود.در این لحظات اغلب انسان ها ممکن است با خود عهد کنند که از این پس در کنار تقلای ناگزیر برای بقا، تا آنجا که می توانند منشأ خیر و نیکی برای دیگران باشند؛ به ویژه اگر آن درگذشته فردی نیکوسرشت همچون کامران پارسا بوده باشد.

اما همین سرشت انسان این خصیصه را هم به او داده که با گذشت زمان و فاصله گرفتن از اندیشه مرگ محتوم ،باز به اصطلاح ، به تنظیمات کارخانه برمی گردد و فراموش می کند آن عهد و پیمان برای نیکی ورزیدن و خیر پراکندن را.

تمرین بسیار می خواهد تا اندیشه مرگ در آدمی نهادینه شود و بی نیاز از شنیدن یا دیدن مرگ این و آن ، به صورت خودکار از خوشبختی تعریف جمعی پیدا کند؛ به گونه ای که در هر اقدام و عمل خود به خیری بیندیشد که به جز خود او ،جمع اطراف او را هم در بر گیرد.

یافتن چنین مرام و مسلکی به باور شاعر فقید ،فریدون مشیری ، مستلزم غلبه بر گرگ منفعت جوی درون است که کاری است سخت اما لازم برای رسیدن به مقامی که مشیری «انسان پاک» می نامد.باشد که در این نبرد هر روزه ، هرشب پیروز به خانه باز آییم:

گفت دانايي که: گرگي خيره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جاريست پيکاري سِتُرگ

روز وشب مابين اين انسان وگرگ

زور بازو چاره  اين گرگ نيست

صاحب انديشه داند چاره چيست

اي بسا انسان رنجور پريش

سخت پيچيده گلوي گرگ خويش

وي بسا زور آفرين مرد دلير

هست در چنگال گرگ خود اسير

هرکه گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته ميشود انسان پاک

وآن که از گرگش خورد هردم شکست

گرچه انسان مي نمايد گرگ هست

وآن که با گرگش مدارا مي کند

خلق و خوي گرگ پيدا مي کند

در جواني جان گرگت را بگير

واي اگر اين گرگ گردد با تو پير

روز پيري گرکه باشي همچو شير

ناتواني در مصاف گرگ پير

مردمان گر يکدگر را مي درند

گرگهاشان رهنما و رهبرند

.